تمرکززدایی در واقع سپردن امور محلی و کوچک - تا آنجا که ممکن است- به واحدهای خُرد است. این رویه به جای ساختن دستگاههای عریض و طویل بوروکراتیک که به دشواری و با صرف وقت و هزینه بسیار فعالیتی را به انجام میرسانند، میکوشد با ایجاد واحدهای محلی، نظام مدیریتی را کارآمدتر کند.
بنیاد مردمسالاری، حذف فاصله بین دستگاههای دولتی و مردم است. واحدهای محلی با در دست گرفتن اختیارات بیشتر، هم از لحاظ اقتصادی به منابع محلی متکی خواهند بود و هم از نظر اجتماعی ناگزیر از توجه به خواست و در نهایت به مشارکت مردم.
به همین دلیل است که هرگونه نهادسازی در جهت دموکراتیزه کردن فرآیند مدیریت و برنامهریزی، تمرکززدایی در این فرآیند و محلی گرایی در هر بخش، حداقل سه وجه مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت.
به نظر میرسد که طرح ناحیه محوری با چنین پشتوانهای شکل گرفته باشد. با فرض اینکه طراحان چنین ایدهای به وجوه سه گانه وجوه مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی کاملا وقوف دارند و هدف آنها تفوق یکی بر دیگری نیست باید گفت طرح ناحیه محوری به نظر یکی از هوشمندانهترین نهادسازیهایی است که میتواند در نظام مدیریت شهرداری اتفاق بیفتد و در صورتی که با مطالعه و نیز بسترسازیهای منطقی صورت گیرد، میتواند امیدی جدی درکم کردن مجموعه مشکلات مدیریت شهری در کشور ما باشد.
ناحیه محوری و چالشهای مدیریتی
از لحاظ مدیریتی توجه به نواحی با هدف تمرکززدایی میتواند ایده تحسین برانگیزی باشد؛ چرا که از میان همه ردههای مدیریتی در شهرداری، نواحی قابل کنترلتر است و از منظر انجام امور خدماتی، انتظار میرود بوروکراسی کمتری بر آنها حاکم باشد.
اما سئوال اینجاست که در شرایطی که ناحیه به عنوان اجراییترین سلول مدیریتی قبلا وجود داشته، اکنون با سیاست ناحیه محوری قرار است چه تحول تازهای رخ بدهد؟ آیا بسترسازی مناسبی برای انفکاک و واگذاری این وظایف در سطح مناطق صورت گرفته است؟ بهنظر میرسد که شهرداری تهران بنا دارد تا آنجا که ممکن است وظایف را به نواحی منتقل کند.
اساسا ظرفیت پذیرش این طرح در سطح مناطق تا چه حد است؟ برای تداخل وظایف در سطح منطقه و ناحیه چه تدبیری اندیشیده شده است؟ نمیتوان از چالشهای مدیریتی، هماهنگیها و اختیارات سخن گفت و از «شورایاری» یاد نکرد. شورایاریها بیشتر در سطح محلات درگیر کارهای اجرایی میشوند، مشکلات محلات را شناسایی کرده و مشارکت مردم را جلب میکنند.
ناحیه محوری و چالشهای اقتصادی
این سخن بیراه نیست که بگوییم ناحیه محوری از جنبه اقتصادی، مشارکت مالی مردم را به عنوان یکی از مهمترین مقاصد خود در نظر داشته است. بنابراین با دادن اختیار بیشتر به نواحی، میتوان سیاست جذب مشارکتهای مالی مردمی را نیز در این سطح به عنوان حل بخشی از مشکلات مالی شهرداری تهران دنبال کرد.
از نظر طراحان ناحیه محوری در سطح ناحیه از سه طریق مشخص میتوان مشارکت مالی مردم را جلب کرد: ساکنان ناحیهها یا هزینههای آن را میپردازند و با همکاری باعث کاهش هزینههای ناحیه میشوند یا با انجام فعالیتهای معین کوچک با قیمت کمتر، باعث صرفه اقتصادی بیشتر عملیات در سطح ناحیه برای شهرداری هستند.
به طور کلی یکی از مهمترین چالشهای اقتصادی طرح ناحیه محوری تعریف ابعاد، نوع، چگونگی و میزان مشارکت مالی مردم در ناحیه است. روشن کردن هر یک از این موارد، نیازمند مطالعات جدی در زمینه احصای دقیق عملیات در سطح ناحیه است:
چه عملیاتی در چه ابعادی و در چه سطحی در ناحیه صورت میپذیرد؟ از کدام یک از سطوح، جنبهها یا مراحل عملیات میتوان انتظار درآمد اقتصادی داشت؟ کدام یک از سوی مردم قابل پرداخت است؟
پرداخت کدام یک از هزینهها عملی است و برای کدام یک میتوان به جای کسب درآمد به فکر کاهش هزینه از طریق همکاری مردم بود؟ سنجش احساس تعلق شهروندان به کوچه، خیابان، محله و ناحیهای که در آن زندگی میکنند، به عنوان مبنای تمایل آنان به پرداخت هزینهها نیاز به مطالعات عمیق و گستردهای در زمینه امکان سنجی استقلال مالی نواحی دارد.
برخلاف تصوری رایج، ابعاد اجرای یک طرح هر چقدر کوچکتر و نزدیکتر به بافت اجتماعی شهروندان باشد، بیش از اقدامات و طرحهای بزرگ که نگاه عام دارند، مطالعه، بررسی و امکان سنجی میطلبد.
ناحیه محوری و چالشهای اجتماعی
طرح ناحیه محوری بیش از هر چیز به مشارکت متکی است. مشارکت در هر بعُدی که باشد نیاز به شناخت لوازم، مکانیزمها، بسترها و زمینهها دارد.
باید به سئوالاتی این چنین اندیشید که توقع ما از مشارکت مردم چیست؟ و مردم تا کجا میتوانند مشارکت کنند؟ این دو یعنی توان مردم و توقع ما، تا چه حد به یکدیگر نزدیک است؟ حیطه ذهنی تعلق فضایی مردم چیست؟ حیطه ذهنی تعلق محلهای مردم کجاست؟
نیازهای آنها چیست و تا چه حد حاضرند منابع خود را در این راه به کار اندازند؟ مردم به روشهای پیشنهادی تا چه حد اعتماد دارند و زمینههای اعتمادسازی تا چه حد فراهم است؟ برای توجیه و اطلاع رسانی به مردم چه روشهایی را پیشبینی کردهایم؟ چه انگیزههایی وجود دارد و چه انگیزههایی میتوان ایجاد کرد؟موفقیت طرح ناحیه محوری در زمینه اجتماعی بیش از هر چیز به شناخت پتانسیلها و طراحی گامهای مطمئن اولیه هم نیازمند است. هر ناحیه به طور خاص چه امکانی را برای پیشبرد در اختیار طرح قرار میدهد؟
موسسات خیریه، سازمانهای غیر دولتی(NGO)، تشکلهای سنی و جنسی مانند جوانان، سالمندان یا زنان، وجود شبکههای غیر رسمی و ... همه امکاناتی هستند که باید با بررسی در سطح هر ناحیه مشخص شده و نتایج آن در اختیار شهردار ناحیه قرار گیرد.شاید بهترین و منطقیترین پیشنهاد در این باره انتخاب نواحی محدود و خاص و مطالعه و اجرا به صورتpilot باشد.
این روشی مرسوم در دنیا برای اجرای هر طرحی است و با بهادادن به احتیاطهای کارشناسی، فضای عملیات را روشنتر و قابل فهمتر میسازد.
در پایان باید گفت طرح هوشمندانه ناحیه محوری که قابلیت آن را دارد که منجر به ایجاد یکی از مهمترین نهادهای دموکراتیک در سطح مدیریت شهری شود، اگر دچار شتابزدگی شود یا تنها وسیله تبلیغاتی شده یا حتی با تعمیمهای نابجا صرفا بازسازی روابط نادرست شهرداری و شهروندان باشد، نه تنها نخواهد توانست به اهداف خود دست یابد، بلکه زمینه نهادسازی درست دیگر را هم از بین خواهد برد.